آموزش های جامع فلش ( فلاش ) و فروشگاه محصولاتalphapack

آموزش مختلف موضوعات فلش ( فلاش ) و جوک و طنز و زمینه های مختلف کامپیوتری

آموزش های جامع فلش ( فلاش ) و فروشگاه محصولاتalphapack

آموزش مختلف موضوعات فلش ( فلاش ) و جوک و طنز و زمینه های مختلف کامپیوتری

ده نکته در مورد مدیریت احساسات

برخی معتقدند هوش عاطفی نشان دهنده ی میزان موفقیت در زندگی هرکس است .عنصر بسیارمهم در هوش عاطفی ، آگاهی و مدیریت احساسات است . (ما بزودی در باره هوش هیجانی و انواع آن به تفصیل نکته های ارزشمندی را انتشار می دهیم ) در زیر به چند نکته در این رابطه اشاره شده است :


1- توقف و چک کردن :

وقفه ی کوتاهی طی کار روزانه ی خود داشته باشید و با خود بعضی چیزها را چک کنید.

ازخود بپرسید " الان چه احساسی دارم ؟" از احساسات خود با خبر شوید اگر لازم است تصمیم دیگری بگیرید و کاری انجام دهید. با احساستان روراست باشید.



2- هر روز کارهایی را که در طول روز انجام داده اید را بررسی کنید

در آخر هر روز کارهایتان را مرورکنید به کاری که توانسته اید آنها را خوب مدیریت کنید توجه کنید و کارهایی را که می توانستید بهتر مدیریت کنید شناسایی کنید.سعی کنید خود را ارتقا دهید.



3- یادداشتی روزانه برای خود داشته باشید .

احساسات خود را در دفترچه ای به طور روزانه یا هفتگی بنویسید . چه نوع عکس العمل های عاطفی داشته اید؟ چه چیزهایی شما را ناراحت کرده است ؟ چه چیزهایی موجب خوشحالی شما شده است ؟ سعی کنید بعد از مدتی از این یادداشت ها الگویی بسازید . معمولا چه نوع پیشنهادات وصحبت هایی موجب ناراحتی شما می شود؟ آیا در ساعات خاصی در طول روز احساس نگرانی و تشویش دارید؟ آیا افراد مختلف عکس العمل های عاطفی احساسی متفاوتی از شما دریافت می کنند؟ برای برطرف کردن مشکلات ، تصمیم بگیرید وعمل کنید.



4- احساس خود را درک کنید

بسیاری از ما از بیان احساس خود ، فرارمی کنیم و یا خجالت می کشیم سعی کنید احساس خود را بپذیرید ، بدون اینکه آن را انکارکنید.

به عنوان مثال به دیگران بگویید

" درحال حاضر من احساس نگرانی می کنم " یا

" از اینکه با شکست مواجه شوم ، می ترسم " یا

" دراین وضعیت احساس راحتی نمی کنم " یا

" صحبت کردن راجع به این موضوع موجب ناراحتی من می شود"



5- همیشه به احساس خود اجازه ندهید رفتارتان را تغییر دهد

فقط به خاطر اینکه از چیزی خسته شده اید آن را کنار نگذارید احساس خستگی زود گذر است البته اگر شما از  آن آگاه شوید و به رفع آن کمک کنید اینکه شما نسبت به چیزی عصبانی هستید بدین معنی نیست که تسلیم یا آشفته خاطر شوید.


6- از خود بپرسید چرا؟

آیا این احساس شما علت خاصی دارد؟ چرا الان احساس ناراحتی می کنید؟ آیا علت آن مطلبی است که طی روز کسی به شما گفته است یا به خاطر از دست دادن چیزی است که دیروز می خواستید آن را کسب کنید  علت احساس خود را جست و جو کنید .



7- دور کردن احساس منفی را به خود آموزش دهید

اگر مادر یا همسرتان شما را انسانی حساس و زود رنج می نامند  زود ناراحت نشوید وبه احساس خود صدمه نزنید .اهمیت ندهید بگذارید هرچقدرمی خواهند به شما بگویند "حساس".

این موضوع را برای خودتان بزرگ نکنید وبدان اهمیت ندهید و در ذهن خود تکرار نکنید "هیچ کس مرا درک نمی کند!!"



8- وقتی عصبانی هستید، محل را ترک نمایید،


اگر عصبانی وناراحتی شده اید ، خودتان را از آن وضعیت دورکنید تا پس از مدتی دوباره به احساس آرامش دست پیدا کنید.


9- خودتان را عصبی نکنید

بعضی افراد خود را درگیرمسائلی می کنند که موجب عصبانیت آنها می شود به طوری که ناراحتی آنها کم کم تبدیل به یک موضوع جدی می شود. با تلفن زدن یا صحبت کردن با دوست خود وی ا نوشتن ، خودتان را از این احساس رها کنید.

10 - صبر وطاقت خود را بالا ببرید

اگر زود ناراحت می شوید ، زود عصبانی و نگران می شوید صبرتان را افزایش دهید می توانید این کار را از طریق بکارگیری روشهای مختلف انجام دهید مثلا قبل از  پاسخ دادن به دیگران کمی صبرکنید قبل از هرگونه عکس العملی تا 10 بشمارید.

تکنیک هایی مثل مدیریت عصبانیت را یاد بگیرید 

مادر

آورده اند که در مجلس شیخ ابوالحسن خرقانی (عارف قرن پنجم) سخن از کرامت می رفت و هر یک از حاضران چیزی می گفت:
شیخ گفت: کرامت چیزی جز خدمت خلق نیست.
چنان که دو برادر بودند و مادر پیری داشتند.
یکی از آن دو پیوسته خدمت مادر می کرد و آن دیگر به عبادت خدا مشغول می بود.
یک شب برادر عابد را در سجده، خواب ربود.
آوازی شنید که برادر تو را بیامرزیدند و تو را هم به او بخشیدند.
گفت: من سالها پرستش خدا کرده ام و برادرم همیشه به خدمت مادر مشغول بوده است، روا نیست که او را بر من رجحان نهند و مرا به او بخشند!

ندا آمد:
آنچه تو کرده ای خدا از آن بی نیاز است و آنچه برادرت می کند، مادر بدان محتاج

روشهای مبارزه با استرس - شوخی جدی

اول اینکه

یک آدم صبور و دهن‌قرص، گیر بیاورید و کل بدبختی‌ها و جفتکهایی که از "الاغ زندگی" خورده‌اید را با او تقسیم کنید…

 
بازگو کردن مشکلات، وزن آنها را کم میکند… علاوه بر آن معمولا وقتی سفره دلتان را جلو کسی باز می‌کنید، اوهم سفره خودش را برایتان باز میکند و یحتمل می فهمید که شما در این دنیا، تنها آدم کتک خورده نیستید... و این یعنی آرامش..

دوم اینکه فقط به زمان حال فکر کنید:
    
    گذشته‌تان و آینده‌تان را خیلی جدی نگیرید…
    اصلا پاپیچ خرابکاریها و کوتاهی‌هایی که در گذشته در حق خودتان کرده‌اید، نشوید.
    
    همه همینطور بوده‌اند وانگشت فرو کردن در زخمهای قدیمی، هیچ فایده‌ای جز چرکی شدن آنها ندارد.
    
    آینده را هم که رسما باید به هیچ کجایتان حساب نیاورید.
    
    ترس از حوادث و رخدادهای احتمالی، حماقت محض است..
    فکر هر چیزی، از خود آن چیز معمولا سخت‌تر و دردناک‌تر است…

    سوم اینکه به خودتان استراحت بدهید:
       
    حالامی‌گویم استراحت، یکهو فکرتان نرود به سمت یک ماه عشق و حال وسط سواحل هاوایی…! وسط همه گرفتاریها واسترسها و بدبختی‌هاتون...!!!
    
    آدم میتواند خیلی شیک به خود، مرخصی چند ساعته بدهد…
    
    کمی تنهایی، کمی بچگی کردن، کمی خریت یا هر چیز نامتعارفی که شاید دوست داشته باشید…. که کمی از دنیای واقعی دورتان کند و خستگی را بگیرد…
    
    مثل نهنگ‌ها که هر از چندگاهی به بالای آب می‌آیند و نفسی تازه می‌کنند و دوباره به زیر آب برمی‌گردند…

      چهارم اینکه تن‌‌تان را بجنبانید
    
    ورزش قاتل استرس است...
    
    لزومی هم ندارد که وقتی می‌گوییم ورزش، خودتان را موظف کنید روزی هزار بار وزنه یک تنی بزنید و به اندازه گوریل بازو دربیاورید…
    
    همچین که یک جفتک چارکش منظم وخفیف در روز داشته باشید، کلی موثر است…
    
    از من به شما نصیحت…
    
    پنجم اینکه واقع‌بین باشید:
    
    ما ملت شریف، بیشتر استرسمان بابت چیزهایی است که کنترلی روی آنها نداریم…
    
    داستان، مثل آمپول زدن میماند… وقتی اصغر آمپول‌زن، قرار است ماتحت مریض را نوازش کند، حتما این کار را می‌کند و حالا اگر عضله آنجایت را بخواهی سفت کنی، هیچ خاصیتی ندارد الا اینکه درد آمپول بیشتر می‌شود…
    
    گاهی مواقع باید واقع‌بین بود و عضله‌ها را شل کرد که دردش کمتر شود…
       ششم اینکه زندگی‌تان، میدان و مسابقه اسب‌دوانی نیست 

    خودتان را دائم با دیگران مقایسه نکنید… مقایسه کردن و"رقابت‌پیشگی"، استرس‌زا است…
    
    اینکه جاسم فوق‌لیسانس دارد و من ندارم و قاسم لامبورگینی دارد و من ندارم و عبود فلان دارد و من ندارم، شما را دقیقا می‌کند همان اسب مسابقه که همه عمرش را بابت هویج ِ سر چوب، دویده وبه هیچ کجا هم نرسیده…
    
    زندگی مسخره‌تر از چیزی است که شما فکرش رامی‌کنید…
    
    هیچ دونفری لزوما نباید مثل هم باشند…
    خودتان باشید…
    
    

    هفتم اینکه

    از مواجهه با عوامل "ترس‌زا" هراس نداشته باشید:

    مثال ساده آن، دندان‌پزشک است…
    وقتی دندان خراب دارید، یک کله پیش دکتر بروید و درستش کنید… نه اینکه مثل بز بترسید و یک عمر را از ترس دندان‌پزشک، بادرد آن بسازید و همه لقمه‌هایتان را با یکطرفتان بجوید…
    
    نیم ساعت جنگیدن با درد، بهتر از یک عمر زندگی با ترس ِ درد است…
    ترس، استرس می زاید

هشتم اینکه خوب بخورید و بخوابید
    و شعارتان "قبر بابای دنیا " باشد: 
    آدمی که درست نخوابد و نخورد، مغزش درست کارنمی‌کند…
    مغز علیل هم، عادت دارد همه چیز را سخت و مهلک نشان دهد…
    
    آدم وقتی گرسنه و خسته است، یک وزنه یک کیلویی را هم نمی‌تواند بلند کند، چه برسد به یک فکر چند کیلویی…!!

نهم اینکه بخندید:
 
همه مشکل دارند…
من دارم، شما هم دارید… همه بدبختی داریم، گرفتاری داریم و این موضوع تابع محل جغرافیایی آدمها هم نیست…
 
یاد بگیرید بخندید… به ریش دنیا و مشکلات بخندید…
 
به بدبختی‌ها بخندید… به من که دو ساعت صرف نوشتن این موضوع کردم،بخندید…
به خودتان بخندید…

دو بار اولش سخت است، اما کم کم عادت میکنید و می‌بینید که رابطه خنده و گرفتاری، مثل رابطه خیار است و سوختگی پوست… درمانش نمی‌کند اما دردش را کم میکند
 

مرحومین 2011

کیم جونگ ایل پیت پاسلتویت جین راسل برند آیشینگر سوکراتس پیتر فالک معمر قذافی جو فریزر ماریا اشنایدر کریستا ولف اسامه بن لادن گری مور ایمی واینهاوس واتسلاو هاول الیزابت تیلور استیو جابز ...
ادامه مطلب ...

گر مسلمانی ازینست که حافظ دارد ...

جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت :

بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟

همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ، بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت :

آری من مسلمانم

جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا ، پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند ، جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد ، پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد

جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید :

آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟

افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را بقتل رسانده نگاهشان را به پیش نماز مسجد دوختند ، پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت :

چرا نگاه میکنید ، به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود !!!