آموزش های جامع فلش ( فلاش ) و فروشگاه محصولاتalphapack

آموزش مختلف موضوعات فلش ( فلاش ) و جوک و طنز و زمینه های مختلف کامپیوتری

آموزش های جامع فلش ( فلاش ) و فروشگاه محصولاتalphapack

آموزش مختلف موضوعات فلش ( فلاش ) و جوک و طنز و زمینه های مختلف کامپیوتری

تقلای پروانه

  

 

روزی سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد . شخصی نشست و ساعتها تقلای پروانه برای بیرون آمدن از سوراخ کوچک پیله راتماشا کرد. ناگهان تقلای پروانه متوقف شدو به نظر رسید که خسته شده و دیگر نمی تواند به تلاشش ادامه دهد. آن شخص مصمم شد به پروانه کمک کندو با برش قیچی سوراخ پیله را گشاد کرد. پروانه به راحتی از پیله خارج شد اما جثه اش ضعیف و بالهایش چروکیده بودند. آن شخص به تماشای پروانه ادامه داد . او انتظار داشت پر پروانه گسترده و مستحکم شود واز جثه او محافظت کند اما چنین نشد . در واقع پروانه ناچار شد همه عمر را روی زمین بخزد . و هرگز نتوانست با بالهایش پرواز کند . آن شخص مهربان نفهمید که محدودیت پیله و تقلا برای خارج شدن از سوراخ ریز آن را خدا برای پروانه قرار داده بود تا به آن وسیله مایعی از بدنش ترشح شود و پس از خروج از پیله به او امکان پرواز دهد . گاهی اوقات در زندگی فقط به تقلا نیاز داریم. اگر خداوند مقرر میکرد بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج میشدیم - به اندازه کافی قوی نمیشدیم و هر گز نمی توانستیم پرواز کنیم .

حسین ۲

  

 

همین طور که حسین داشت به طرف آقاهه می رفت چهرش به ذهنش آشنا اومد و یه دفعه ایی فهمید همونه که چند ماه پیش با بچه های قهوه خونه یه کتک درست و حسابی بهش زده بودند و تو زمینای اطراف تهران ولش کرده بودند هنوز هم روی چهرش آثار و جرهات ضرب شتم حسین و اینا بود به همین دلیل حسین یک فکری سریعا از ذهنش مثل یک رعد و برق عبور کرد و با خودش گفت همینه کیف رو می دم به پیرزنه تا به طرف بده اگرم پرسید خودت چرا نمی دی می گم که این آقا با ما خویش و قوم هست و قرار بوده امروز به خونه ما بیاد نمی خوام سورپرایزش کنم پیرزنه هم که اینو شنید گل از گل چهرش شکفت و گفت باشه آخه می دونی اون پسرمه و زیاد دوست نداره که با من صحبت کنه حتما اونم می خواسته منو سوپرایز کنه که اصلا نگفته می خواهد بیاد خونه شما و... خداحافظی کرد از حسین و رفت به طرف پسرش حسینم راهشو گرفت و سریع از اون محل دور شد که اوضاع گریبان گیرش نشه.همینطور داشت دور می شد که یک دفعه یک صدایی رو شنید... ادامه دارد

پورت سریال

 

 

 

شاید ارتباط با خارج از کامپیوتر بوسیله پرتها کار جالب و کمی پیچیده ایی به نظر برسه من در همین ضمینه دوتا آموزش دیدم که واقعا به کار می آد و می تونه خیلی در این ضمینه مفید واقع بشه رو در اینجا قرار می دم  

.

ادامه مطلب ...

داستان شیخ صنعان از عطار نیشابوری

  

 

چند روز پیش روز بزرگداشت مولانا بود سایت تبیان نیز به همین مناسبت خلاصه ای از زندگی وافکار این عارف  بزرگ را روی سایت آورده بود نمیدانم مطالعه کردید یا نه ، با اینکه منهم بیشترمقاله را کپی کردم وبعدا تند تند خواندم متوجه مطلبی شدم که دیدم بد نیست برای دوستانی که وقت نکرده اند آنرا مطالعه کنند بنویسم  داستان از اینجا شروع میشود که مولانا مراحل هفت گانه عشق را به صورت داستان وتمثیل نقل میکند بخشی از این داستان خیلی جالب است چون دقیقا اشاره به دستور دین ما برای خودسازی وتزکیه نفس میکند اما نه به طریق معمول امروزی درقالب احکام ونصیحت ،  بلکه به شیوه خاص خودش  مثلا در رویاروی با شهوت ومبارزه با آن 

.

ادامه مطلب ...

حسین

  

 

فلک در قصد آزارم چرائی    گلم گر نیستی خارم چرائی 

تو که باری ز دوشم برنداری   میان بار سر بارم چرائی   (*بابا طاهر*) 

خلاصه این آقا حسین ما این شعر رو ضمضمه می کرد و می رفت یک تسبیح رو دور دستش تاب می داد از کشف(کفش) هاشم که دیگه معلوم بود از اون لوتی ها توپه دوران خودشه یک دفعه در همین گیری بیری دید یکی داره فریاد می زنه هی میگه دزده فرار کرد دزده فرار کرد خلاصه به جنبه لوتی حسین آقا برخورد و گذاشت دنبال یارو تا رسید یک اوردنگی آب دار به انضمام یک گف گرگی تاب دار حواله آقا دزد کردو کیفو از دستش گرفت گفت بدو دیگه از این غلطا نکنی ها دزد هم دید زورش به حسین نمی رسه زد به چاک حسینم کلاه روی سرشو با شیوه خودش گرد گیری کرد و رفت طرف خانوم مسن و چون تو مرامشم نبود که مستقیم تو چشم خانوم ها نگاه کنه روشو کرد یه طرف وگفت مثل اینکه کیف مال شماست درسته آبجی خانومه هم گفت نه ماله من نیست اون آقاه کیفشو زدند منم حول شدم جیغ زدم دزده فرار کرد حسینم یه تار به تار های صوتیش اضافه کرد و گفت شرمنده آبجی حالا کدوم آقاهه بود می دونی پیرزنه هم با عصایی که تو دستش بود به سمت اون اشاره کرد و گفت اون آقا.  

ادامه دارد...