امروز نمی دونم چرا این پارسا اسپیس دنس هاش برای ما فعال نبود ما که اصلا دورش رو خط کشیدیم از پرشین گیگ هم که انتظاری نمی ره اما برا تون چندتا هاست خارجکی پیدا کردم که اجازه آپلود فایل رو همه جوره می دهند اگه شما هم خواستید برید عوضش کنید البته می دونیم که گوگل هم دیگه سرویسش کاربر جدید قبول نمی کنه اما :
البته این واسه کسایی هست که زیاد ول خرج نیستند اما اگه دوست دارید هم می تونید برید کامل یک سایت رو بخرید و منت هیچ کدوم از این ها رو هم نکشید.
والبته برای شما عزیزان یک سری پیامک و جو ک لطیفه هم آوردم اگه قابل بدونید :
قاضی به متهم: آیا شما یک صندلی به طرف خانمتان پرت کرده اید؟
متهم: بله قربان
قاضی: آیا شما از این عمل خودتان پشیمان و متاسف هستید؟
متهم: البته که متاسف و پشیمانم، صندلیه نسبتاًً نو بود
زن : تموم بچه ها عقلشونو از من به ارث بردن
مرد : حق با توست ، چون عقل من سر جاشه
پدری به دخترش میگه: دخترم راجع به پیشنهاد ازدواجی که بهت داده اند خوب فکرهایت رو بکن
دختر گریه کنان میگه : ولی من می خواهم پیش مامانم باشم
پدر : خوب، اونم با خودت ببر عزیزم
تحقیقات نشان داده که فقط ۲۰% مردها عقل دارند
۸۰% بقیه زن دارند !!!!!!! ؟؟؟؟؟؟؟
مردها بر اثر کمبود عاطفه ازدواج می کنند
بر اثر کمبود حوصله طلاق می دن
ولی نکته جالب اینه که بر اثر کمبود حافظه دوباره ازدواج می کنند !!!! ؟؟؟؟؟؟؟
مردها سه تا آرزو دارن :
- اونقدر که مامانشون می گن خوش تیپ باشن !
- اونقدر که بچه شون می گن پولدار باشن !
فرانسویها میگن:به قلب مانزدیک است ان کسی که ازچشمهای ما دور است
میگن روزگار استاد فراموشی هاست امیدوارم تو شاگردش نباشی
To mara mifahmi man to ra mikhanam va hamin sadetarin gheseye yek ensan ast man to ra nabtarin shere zaman midanam va to ham midani ta abad dar dele man mimani
تو مرا میفهمی من تو را میخوانم و همین سادترین قصهی یک انسان است من تو را نابترین شعر زمان میدانم و تو هم میدانی تا ابد در دل من میمانی
عزیز دلم اگه تمومه تمومه تمومه دنیا جمع بشن بخوان تورو از من بگیرن
میگم چرا شما زحمت کشیدین!!!
خودم می آوردمش !
هر وقت دلت واسم تنگ شد متن زیر رو بخون
.
.
.
ای کلک چه زود دلت برم تنگ شد.
هرگز ندیدم بر لبی لبخند زیبای تو را
هرگز نمی گیرد کسی در قلب من جای تو را
.
.
هیجان زده نشو پشت خاور نوشته بود
این پیام جهت بالا بردن کلاس شما در جمع است
بعداز خواندن الکی بحندند
عشق من از وقتی رفتی خونه تاریکه …
چراغ خونه خاموشه …
.
.
لامصب فیوز کنتورو رو چرا بردی با خودت آخه
.
.
.
.
من که با تو تعارف ندارم
اگه چیزی بود همون بالا می گفتم دیگه !!!
یک باب خانه در نیاوران به مساحت ۴۵۰ متر مفید، سونا استخر جکوزی و پکیج، با دید بسیار عالی… به خدا خوشبختی نمیاره، برو سر خونه زندگیت
اخبار اعلام کرده زیباترین فرشته دنیا گمشده
.
.
.
.
. جونه من بیا برگرد به خونه!
سیب. . .
هلو. . .
موز. . .
انار. . .
خیار. . .
کیوی. . .
انگور. . .
گیلاس. . .
آلبالو. . .
زردآلو. . . .
.
.
این همه میوه تو چرا شکل شلغم شدی؟
ضیافتهای عاشق را خوشا بخشش خوشا ایثار
خوشا پیدا شدن در عشق برای گم شدن در یار
نفرین غضنفر:ارزو دارم خدا کنه ان شا الله به حق پنج تن الهی امین
کی تو خیابون میزنه زیر گوش طرف. یارو میگه جدی بود یا شوخی؟ میگه خیلی هم جدی بود. ترکه میگه خوب شد چون من اصلا با کسی شوخی ندارم
بچه هه به دنیا میاد یه دستش مشت بوده مشتشو باز می کنن می بینن توش قرص ضد حاملگیه!
غضنفر تو هواپیما تفنگشو میذاره رو مخ خلبان و میگه:از همینجا صاف میری بندرعباس خلبانه میگه:حالا چرا بندرعباس؟
میگه :آخه دوستم قراره از اونجا قاچاقی ببردم دوبی.
غضنفر حال نداشته بره حموم جاش یه کپسول چرک خشک کن میخوره.
یارو کفترشو گم میکنه تو روزنامه اگهی میده بیوه بیوه.......
یارو میره بازار کدو بخره در مغازه که میرسه اسم کدو رو یادش میره میگه: ببخشید اقا گلابی خانواده دارید؟؟؟
غضنفر میمیره میره اون دنیا، ازش میپرسن چی شد مردی؟ میگه داشتم شیر میخوردم ! میگن: شیرش فاسد بود؟ میگه نه بابا، گاوه یهو نشست
به بگور برره میگن یه شعراز خودت در وکن میگه:
دیشب در ماه روی تو را دیده بیدم انگار که ، فضانوردها در ماه ریده بیدند. خوب بید
پسر میگه: ببخشید اسم شما چیه ؟
دختر با ادا میگه :عطر گل یاس اسمم ثریاس وبعد از پسر اسمش را می پرسد
پسر میگه:گوز تو هوا پخشه اسمم جهان بخشه
رشتیه به دوستش میگه : خاک بر سر بی غیرتت کنن....زنم خالکوبی عکس خواهرتو رو شیکم اصغر اقا دیده!!!
غضنفر یه سکه میندازه هوا شیر میاد فرار میکنه!
اگه گفتی چرا دو × دو میشه هفت؟ خب چون علم پیشرفت کرده !
اینم اثباتش:
2×2
به دوها یک رقم اضافه میکنیم
<=(2+1)×(2+1)
9=3×3
چون 2 واحد به ضریب ها اضافه کرده ایم در اخر دو واحد از حاصلضرب کم میکنیم.
=> (9-2)=2×2 => 7=2×2
رفیق غضنفر بابا ش مرده بوده هی بی تابی میکرده .دوستاش بهش میگن برو دلداریش بده.میره پیشش میگه: ناپلون رو که میشناسی؟ اینهمه جنگ و فتوحات کرد اخر مرد.انیشتنم که میشناسی؟اینهمه کشف و اختراع کرد اخرش مرد.بابای تو که هیچ گهی نبود تو اینقدر براش بی تابی میکنی.
قاضی: شکایت شما از این اقا اینه که به شما گفته: احمق ، بیشعور ، نفهم...
شاکی: بله.عین حقیقته.
قاضی:پس اگه عین حقیقته چرا شکایت کردی؟
وقتی زنت خونه نیست چه کار میکنی؟ استراحت. وقتی هست چی؟ استقامت
گوشه ای از نامه عاشقانه غضنفر به زنش : بدون توی دنیا یه قلب هست که فقط برای تو میتپه اونم قلب خودت
غضنفر میمیره، میبرنش بهشت. دو سه روز میگذره، یک روز میان ازش میپرسند که همه چی میزون هست یا نه، میگه: والله همه چیز عالیه، فقط کمی هوا سرده! میبرنش دم مرز جهنم که یخرده گرمای جهنم بخوره بهش، که گرم شه. دوباره بعد از چند روز میان میپرسند: خوب اوضاع چطوره؟
میگه: والله همهچی خوبه، ولی هنوز یه ذره سوز میاد! میگن بابا تو اصلا" لیاقت بهشت رو نداری، میندازنش تو جهنم! بعد از چند روز میان، میپرسند: خوب بالاخره گرم شدی؟ میگه: والله اینجا بهتره، ولی هنوز هم یه ذره سوز میاد!
شاکی میشند میندازنش طبقه هفتم جهنم، تو مرکز آتیش. چند روز میگذره ، میان بهش سر بزنن ببینیند اوضاع احوالش چطوره. تا درو باز میکنند، غضنفر داد میزنه: داداش اون درو ببند، یخ کردیم .
غضنفر عاشق می شه روی در خونش می نویسه بزودی در این محل جشن عروسی برگزار می شود.
دو تا ماشین با هم تصادف میکنند. افسر میاد و میپرسه: کدومتون مقصر بودید؟ غضنفر میگه: والله من خواب بودم، ندیدم از ایشون بپرسید .
توی زمین شاه منی ، تو آسمون ماه منی ، ستاره و شمع منی ، همیشه در قلب منی
برای سلامتی آنهایی که تا یادی ازشان نکنی یادی ازت نمیکنن، صلوات
یک منبع اگاه گفت مایلی کهن از چلنگر برای عضویت در تیم ملی دعوت کرد ....
گفته مث اینکه بچه ها از این بیشتر حرف شنوی دارن
چطوری هلو؟.
.
.
دقت کردی چقدر فاصلۀ هلو و هالو کمه؟
ای کـــاش بــاران بودم , تا غبار رویت را میشستم ! . . . . . . . . خودت که سال به سال صورتتو نمی شوری !!!
مبارک!! تسلیت!! ( تبریک و تسلیت تمامی ایام نیک و بد امسال با استفاده از شعار اصلاح الگوی مصرف)
احساس تو نسبت به من از نظر عشق کدامیک از گزینه های زیر است ؟
الف ) گزینه ب
ب ) گزینه ج
ج ) گزینه د
د ) میمیرم برات !!!
شرط دل دادن ? دل گرفتنه وگرنه یکی بی دل میشه و یکی دو دل !
از سوی یک منبع کاملا" آگاه اعلام شد:!!!
پروفسور بیژن شکیبا ! گزینه اصلی فدراسون فوتبال
برای جانشینی علی دایی در تیم ملی!!
در سال اصلاح الگوی مصرف بازگشت بانو زلیخا را به چرخه مصرف تبریک میگوئیم !!!
دیگر نگران چروک صورت خود نباشید ! شال یوزارسیف به بازار آمد !
رفع هرگونه ضعف بینائی , بدون عمل و لیزر به طور سرپایی , ظرف 3دقیقه با لباس یوزارسیف , در کلینیک سیما فیلم
در راستای اهداف مسکن مهر، خانواده بنی اسرائیل بالاخره خانه دار شدند
.
.
.
ادامه مطلب ...داستان - حکمت آمیز منبع : پرنیاز
تو روزگارای نه چندان قدیم یه پسری بود که بهش می گفتن قلقلی . حالا چرا قلقلی دیگه اسمش روشه . این قلقلی قصه هر روز کارش این بود که دنبال کار بگرده ! اما دریغ از کار! البته کار بود ولی یا سواد می خواست یا زور بازو که قلقی ما هم از هردو تاش بی بهره بود! کل سواد قلقلی سوم راهنمایی بود قد ش هم کوتاه بود و برای نگهبانی و سرایداری هم بدرد نمی خورد. خلاصه اینکه یه روز که قلقلی داشت دنبال کار می گشت چشمش خورد به یه دختر خیلی خوشگل که از تو یه مغازه بیرون اومد. ظاهر دختر هم خیلی شیک و پیک بود.(راستی قلقلی مجرد بود) قلقلی اول دهنش یه ده دقیقه باز موند ! بعد با خودش فکر کرد اگه من با این دختر ازدواج کنم با یه تیر چند تا نشون میزنم . هم یه دختر خوشگل میشه زن من . هم چون پولداره وضع منم خوب میشه . تازه منم خوشگل ! زنم هم خوشگل ! بچمون هم خوشگل میشه ! تو همین افکار بود که دید دختره داره میره سوار ماشینش میشه . فکر کرد اگه این دختره سوار این ماشین بشه و بره دیگه تو این شهر تا صد سال هم بگرده نمی تونه پیداش کنه پس در یک آن مهمترین تصمیم زندگیش رو گرفت و با سرعت خودش رو به دختر رسوند و گفت : سلام ! دختر یه نگاه از از بالا بهش انداخت (گفتم که قد قلقلی کوتاه بود) بعد دست کرد تو کیفش که یه پولی چیزی بده به قلقلی چون فکر کرد قلقلی برای درخواست کمک اومده پیشش . اما قلقلی بهش فرصت نداد و گفت : ببخشین خانوم راستش من خیلی وقته دنبال یه زن مناسب برای ازدواج می گردم ولی هنوز زن دلخواهم رو گیر نیاوردم الان که شما رودیدم فهمیدم که زن آرزوهام رو پیدا کردم ! برای همین هم می خواستم از شما بپرسم آیا شما حاضرید زن من بشین؟! دخترخانوم یه نگاه متعجبانه به قلقلی انداخت ( حتما شما الان فکر می کنین که دختره کلی قلقلی رو مسخره می کنه و بعد هم می ره اما اشتباه کردین ! ) دختر یکم فکر کرد وبعدم گفت : ببین قلقلی (منم نفهمیدم اسمش رو از کجا میدونست ) خودت می دونی که وضع من یه جوریه که خیلی خواستگار و خاطر خواه دارم اما من تا حالا به هیچ کدومشون جواب ندادم چون اون چیزی که برای من مهمه اینه که مرد زندگی من باید بتونه عین مرد حرفش رو بزنه و هیچ وقت بخاطر کمبودهاش اعتماد به نفسش رو ازدست نده برای همین هم با وجودی که من و تو چه از لحاظ وضع اقتصادی ، چه از لحاظ وضع ظاهری و چه از لحاظ وضع سواد و چه از هر لحاظ دیگه خیلی خیلی با هم تفاوت داریم اما من پیشنهادت رو قبول می کنم و بعد از اینکه با خانوادم درمیون گذاشتم می تونی بیای و قرار عقد و عروسی رو بذاریم!!! اون روز قلقلی درحالی که از شادی تو پوست خودش نمی گنجید با دختر قصه ما خداحافظی کرد و داستان ما هم تموم شد . مسلما شما الان سوال می کنین که پس نقش غول چراغ جادو این وسط چی بوده ؟ اگه دقت می کردین متوجه می شدین که غول چراغ جادو نکته انحرافی و آموزنده داستان بود یعنی همون اعتماد به نفس قلقلی و ما می تونیم نتیجه بگیریم که " مهمترین چیز برای آدم تو زندگیش اعتماد به نفسشه !" البته این رو یادم رفت بگم که بعد از اینکه اون دختر از قلقلی خداحافظی کرد و رفت زنگ زد به دوستاش ونشستن دو ساعت از اینکه قلقلی قصه رو سرکار گذاشته باهم حسابی خندیدن!!! یعنی اینکه دختره فقط برای تفریح وسرکاری به قلقلی گفته بود حاضره باهاش ازدواج کنه !
برای همین هم نتیجه اخلاقی این قصه اینه که "همیشه سعی کنین پاتون رو اندازه گلیمتون دراز کنین "
2
یاد آوری :
دخترک جوان وارد خانه شد اما به صحنه ایی عجیب و تا حدی مهیب روبرو شد که تقریبا تا نزدیکای سکته قلبی رفته بود آخه این چه وضعی بود از مستخدم خانه هم که خبری نبود اصلا مثل اینکه او تنها شده بود با دوستش تماس گرفت ... اینم که گوشی رو بر نمی داره آخه چه بد بختیی بود که من دچار اون شدم رفت دم پنجره تا از بیرون خونه ببینه می تونه کمک بگیره اونجا هم که کسی نبود انگار هیچ کسی روی این کره ی خاکی قصد کمک به اونو نداشت چه بد و چه تلخ در این بین فکری به ذهنش رسید می تونست از پلیس کمک بگیره همین کار رو هم کرد گوشی رو برداشت و شماره گیری کرد 110 بیب...بیب..مشترک مورد نظر لطفا منتظر بمانید اما یک نفر گوشی رو برداشت گفت برای اطلاعات بیشتر
....
ادامه :
همین که از پشت گوشی این جمله رو شنید گوشی رو گذاشت با یک نگاه غضبناک به آسمون نگاه کرد انگاری از خدا هم شاکی بود نمی دونست باید چه کار کنه فکرش همینطور از این خونه به اون خونه می پرید آخه می دونید چه اتفاقی افتاده بود وقتی دخترک وارد خونه شده بود یک نفر با یک اسپری قرمز رنگ و با خط درشت میخی متمایل به فارسی نوشته بود !٬¤٫¤٪ بعدی خودتی %!٬¤٫¤ و کمی هم اونطرف تر عکس یک جمجمه با چشمانی سبز رنگ به نظر می رسید که تقریبا با تونل وحشت شهر بازی هیچ تفاوتی نمی کرد و این صحنه ها دیگه کنترل فکری رو از دخترک صلب کرده بود و با خودش فکر های جو و واجوری داشت می کرد و اصلا به اطراف خودش حواصش نبود که در این هیری بیری یکدفعه یکی زنگ در خونه رو زد یک مرتبه بلند شد و با خودش گفت پدر ومادرم نباشند نکنه دوستامند نکنه .. نکنه و همینطور که داشت فکر می کرد چه کار کنه دوباره زنگ به صدا در اومد و دخترک این بار دیگه بدون هیچ فکری مثل یک آدم بی اختیار که محتاج کمک گرفتن از محیط خارجه رفت و در و باز کرد و کسی نبود رفت جلو تر این طرف رو نگاه کرد کسی نبود اونطرف رو نگاه کرد اینجا هم کسی نبود اما اینجا یک بسته بود چی می تونست باشه اما روش آدرس و اسم دخترک درج شده بود آهان معلوم شد قصه از چه قراره مامور پست بوده و این پسته رو گذاشته و رفته! دخترک بسته رو برداشت و آورد توی خونه با دقت درش رو باز کرد می تونست یک هدیه از طرف یک دوست باشه نمی خواست که اونو خرابش کنه اما چه بوی خوشی ازش برخواسته بود نمی دونست چه کار کنه که یک بار بازش کرد یک شمش کامل طلا بود که با عطر ها کاملا خوش بو شده بود و کمی بر اندازش کرد که دید روش نوشته جیگر نظر بادت نره.... ادامه دارد
دخترک جوان وارد خانه شد اما به صحنه ایی عجیب و تا حدی مهیب روبرو شد که تقریبا تا نزدیکای سکته قلبی رفته بود آخه این چه وضعی بود از مستخدم خانه هم که خبری نبود اصلا مثل اینکه او تنها شده بود با دوستش تماس گرفت ... اینم که گوشی رو بر نمی داره آخه چه بد بختیی بود که من دچار اون شدم رفت دم پنجره تا از بیرون خونه ببینه می تونه کمک بگیره اونجا هم که کسی نبود انگار هیچ کسی روی این کره ی خاکی قصد کمک به اونو نداشت چه بد و چه تلخ در این بین فکری به ذهنش رسید می تونست از پلیس کمک بگیره همین کار رو هم کرد گوشی رو برداشت و شماره گیری کرد 110 بیب...بیب..مشترک مورد نظر لطفا منتظر بمانید اما یک نفر گوشی رو برداشت گفت برای اطلاعات بیشتر از ادامه داستان نظر بدهید......
یک تاجر آمریکایى نزدیک یک روستاى مکزیکى ایستاده بود که یک قایق کوچک ماهیگیرى از بغلش رد شد که توش چند تا ماهى بود!
از مکزیکى پرسید: چقدر طول کشید که این چند تارو بگیرى؟
مکزیکى: مدت خیلى کمى !
آمریکایى: پس چرا بیشتر صبر نکردى تا بیشتر ماهى گیرت بیاد؟
مکزیکى: چون همین تعداد هم براى سیر کردن خانوادهام کافیه !
آمریکایى: اما بقیه وقتت رو چیکار میکنى؟
مکزیکى: تا دیروقت میخوابم! یک کم ماهیگیرى میکنم!با بچههام بازى میکنم! با زنم خوش میگذرونم! بعد میرم تو دهکده میچرخم! با دوستام شروع میکنیم به گیتار زدن و خوشگذرونى! خلاصه مشغولم با این نوع زندگى !
آمریکایى: من توی هاروارد درس خوندم و میتونم کمکت کنم! تو باید بیشتر ماهیگیرى بکنى! اونوقت میتونى با پولش یک قایق بزرگتر بخرى! و با درآمد اون چند تا قایق دیگه هم بعدا اضافه میکنى! اونوقت یک عالمه قایق براى ماهیگیرى دارى !
مکزیکى: خب! بعدش چى؟
آمریکایى: بجاى اینکه ماهىهارو به واسطه بفروشى اونارو مستقیما به مشتریها میدى و براى خودت کار و بار درست میکنى... بعدش کارخونه راه میندازى و به تولیداتش نظارت میکنى... این دهکده کوچیک رو هم ترک میکنى و میرى مکزیکو سیتى! بعدش لوس آنجلس! و از اونجا هم نیویورک... اونجاس که دست به کارهاى مهمتر هم میزنى ...
مکزیکى: اما آقا! اینکار چقدر طول میکشه؟
آمریکایى: پانزده تا بیست سال !
مکزیکى: اما بعدش چى آقا؟
آمریکایى: بهترین قسمت همینه! موقع مناسب که گیر اومد، میرى و سهام شرکتت رو به قیمت خیلى بالا میفروشى! اینکار میلیونها دلار برات عایدى داره !
مکزیکى: میلیونها دلار؟؟؟ خب بعدش چى؟
آمریکایى: اونوقت بازنشسته میشى! میرى به یک دهکده ساحلى کوچیک! جایى که میتونى تا دیروقت بخوابى! یک کم ماهیگیرى کنى! با بچه هات بازى کنى !
با زنت خوش باشى! برى دهکده و تا دیروقت با دوستات گیتار بزنى و خوش بگذرونى!!!
و همچنین
ضرب المثل های خواندنی
ماهی را هرموقع از آب می گیرد درست می رود جیب ثروتمندان.
ماهی را هرموقع از آب بگیری خیسه.
رفتار می کاری،عادت برمی داری،عادت می کاری،اخلاق برمی داری،اخلاق می کاری،سرنوشت بر می داری.
پدر بیماریها هر چه باشد مادر آنها تغذیه نامناسب است.
زندگی بدون عشق مانند سال بی تابستان است.
آدم عاقل کسی است که حرف زیاد دارد بزند ولی ساکت می ماند.
زیاد خوردن منجر به کم خوردن می شود.
من به تو غواصی یاد دادم وتومی خواهی غرقم کنی؟
مانند ابربالا نرو تامانند مه ناپدید نگردی.
مرد با همتش وپرنده با بالش اوج می گیرد.
مردی که لبخندبرزبان ندارد نباید دکان باز کند.
ملاقات آغاز جدایی است.
مرحله اول بلاهت آن است که خود را عاقل بپنداریم.
مرد حکیم خرده نگیرد بر آینه!
زبانت را نگهدارتا مالک دیگران شوی.
لئیم یک چشم داردو جاه طلب کور است.
آنجا که ندانندبه که خاموش مانند.
روباه سیاه ازکمر به تله می افتد.
ارزش هرکس به مقدار دانایی وتخصص اوست.
قیمت هرکس بقدرعلم اوست
همچنین گفته است امیرالمومنین
کار چو ازدست رفت آه ندامت چه سود.
نصیب کسی راکسی نخورد.
هرکس آب دلش را می خورد.
به مرغانش نمی توان گفت کیش.
از اسب افتاده ایم ولی از اصل نیفتاده ایم.
------------------
شاخه با ریشه ی خود حس غریبی دارد
باغ امسال چه پاییز عجیبی دارد
غنچه شوقی به شکوفا شدنش نیست
دگر با خبر گشته که دنیا چه فریبی دارد
خاک کم آب شده مثل کویری تشنه
شاید از جای دگر مزرعه شیبی دارد
سیب هر سال در این فصل شکوفا می شد
باغبان کرده فراموش که سیبی دارد