آفتاب : زندگى بانوى بزرگ اسلام با آن که در جوانى به خزان گرایید، در همان دوران کوتاه، درسهاى فراوانى براى پیروان حضرتش به جا گذاشت. یکى از این آموزهها که سراسر عمر پربرکت فاطمه مرضیه (س) یکصدا و همسو آن را فریاد مىکرد، اهتمام و جدیت نسبت به دین بوده است.
مظلومیت با همه بخشهاى زندگى صدیقه طاهره پیوند خورد، به ویژه حوادث دوران پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) که همچو تندبادى بر آن یاس نبى وزید و منجر به شهادت دردناک و غم آور آن ریحانه رسول گردید، اما همین مظلومیتهاى پیوسته نیز همگى یک جهت را نشان مىدهد و آن سوى دین دارى و پایدارى به پاى دین اصیل است.
ولادت حضرت فاطمه (س) با انزواى مادربزرگوارش ازسوى زنان قریش همراه شد. آنان به دلیل ازدواج حضرت خدیجه (س) با پیامبر اسلام (ص) با وى قطع رابطه کردند و حاضر نشدند در لحظات دشوار وضع حمل به یارى او بشتابند. بدین شکل زهراى اطهر (س) در فضایى آکنده از مظلومیت متولد شد. اما پیام این مظلومیت چیزى نبود جز دفاع از دین خدا و حمایت از رسول خدا محمد (ص)، کودکى فاطمه مرضیه (س) با دوره نخست تبلیغ دین در مکه توأم گردید. مشاهده پدر که به ضرب سنگباران زخمى شده یا شکمبه شتر بر سر و روى مبارکش ریختهاند، بخشى از سهم کودکى فاطمه (س) در رسالت دشوار رسول خدا محمد (ص) بود.
آغاز نوجوانى آن حضرت در مدینه با جنگهاى پى درپى علیه مسلمانان همراه شد. عروس خانه امیرالمؤمنین علیه السلام در غیاب همسر خود که سردار بىبدیل سپاه اسلام بود، بارسنگین کارهاى خانه و رسیدگى به فرزندان خردسال را به دوش مىکشید. داستان دستان زهراى مرضیه (س) که از چرخاندن آسیاب سنگى زخم شده بود و چادر وصله دار حضرتش که سلمان را به گریه انداخت، همچنین ماجراى شبهاى خانه على علیه السلام که فرزندان کوچکش گرسنه سر بر بالین مىگذاشتند، گوشههایى از درد و رنج نوعروس آسمانى اسلام است که همگى به پاى نهال نورس اسلام و براى جان گرفتن درخت رسالت بود.
- ماجراهایى که پس از رحلت رسول خدا (ص) بر فاطمه مرضیه (س) گذشت و شدت حزن و اندوه آن گرامى در آن دوران به وصف نمىآید.
تعبیر خود ایشان در شعر منسوب به حضرتش این است: «مصیبتهایى بر من فروریخت که اگر به روزها افکنده مىشد آنها را به شبهاى تاریک بدل مىنمود».
آن بانو به موجب کلام امام صادق علیه السلام، پس از درگذشت پدر، دائماً اشکبار بود و پى در پى از شدت غصه از حال مىرفت و جسم مبارکش مستمراً تراشیده مىشد. اما آن ولى و حجت الهى به همه این اندوهها جهت الهى داد و همه را براى تقویت دین خدا و تحکیم موقعیت وصى و جانشین رسول خدا (ص) هزینه کرد و در کمال ماتم زدگى، مصائب خود را زمینه نهیب زدن بر مردمانى قرارداد که غفلت و مصلحت اندیشى دنیایى در خطر برگشت به جاهلیت قرارشان داده بود.
این چنین بود که زهراى اطهر (س) در چهره بزرگترین حامى و پیشواى مظلوم خویش ظاهر شد و سند حقانیت امیرالمؤمنین علیه السلام و مظلومیت آن جناب را با خون خود مهر کرد و ابدیت بخشید.
حضرت فاطمه زهرا (س) در دوران کوتاه رحلت رسول خدا (ص) با شهادت خویش، یکبار به مسجد نبوى پاى گذاشت و خطبه خواند چنان که عظمت و هیبت کلام فاطمى ستونهاى مسجد و بلکه عرش الهى را به لرزه انداخت.
باشد که ما به عنوان شیعیان فاطمه زهرا (س) و عزاداران مصائب او این پیام را دریابیم. به دین خدا اهتمام ورزیم و بکوشیم تا خط ولایت علوى علیه السلام را گم نکنیم.
و یک شعر
فاطمه ای بانوی بی نشان
ایچراغ خلعتی چون سوزان
شادی قلب رسول مصطفی
ذوالفقار را در نیام مرتضی
مادری تو بر تمام اهل بیت
خاک پایت سرمه اهل بهشت
ای طلوع روشنی چون آفتاب
از سر این چاکرانت رخ متاب
یا علی جان تربت زهرا کجاست؟
یادگار غربت زهرا کجاست؟
می پرم گاهی به گلزار بقیع
می نشینم پشت دیوار بقیع
من چو قطره گریه ای بر فاطمه
تو کجایی ای امید فاطمه
تو مدد کردی نمودم شاعری
نوکر زهرا بگردان فاطری
کی شوی زائر به قبر فاطمه
خدمتی بگردان بر شعر فاطمه
شعری از حسین مظاهری کلهرودی
شهادت حضرت فاطمه زهرا را به شیعیان جهان تسلیت میگویم
عکسی از رده بندی سرعت اینترنت کشور ها مختلف
خدایااااااااا خدایااااااااااااااا
چه تنها و درمانده ام
غریب و ز هر درگهی رانده ام
به سوی تو می آیم امشب که از دل
کلام تو در گوش جان خوانده ام
من جسمم تو روح من ، من کشتی تو نوح من
من زخمم تو مرهمی ، من ظلمت تو روشنی
من راهی تو موندنی ، من تنها تو همدمی
تو اولین و آخرین برای من که عاشقم
عزیز ترین همسفری در همه دقائقم
درگاهت سجده گاه من بگذر از گناه من
من خلقم تو خالقی
سر تاپا شوق گفتنم
در حال شکفتنم
من از راه تو وامقی
دلیل قاطع هستی
صفای عالم مستی
چه ترس از درد بی درمان
که دارم چون تو درمانی
چه باک از کفر اهریمن
تو در من نور ایمانی
.....................
دلم دیوانه شد مست و خراب و واله شد
در نور پاکی غرق شد چون یک پرنده نرم شد
ناگه به فریادی جهان در آتش زخمش نمود
فکر نهان و دردفهمش آتش عشق و یارسبزش
بر قلب بیمارش ولی یادی نبود
.......یادحافظ...............
ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار
نکته ای روح فزا از دهن دوست بگو نامه ای خوش خبر از عالم اسرار بیار
تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام شمه ای از نفحات نفس یار بیار
......................
دو تا کفتر بودیم هم خون و آواز
شبا در لونه و روزا به پرواز
الهی خیر نبینه مرد صیاد
که آن دوی مرا برده به شیراز
تو شهرت داده ای بد نومی ما
مگر چه خدمت بد کرده بودم
برو رو بیزارم از تو
وای خیال دارم که دست بردارم از تو
جون جونم نامهربونم جا(جای) تو ندارم
دلم امروز به تنهایی خود خو کرده
آی جونم آی دلبر
یاد چشمون سیاهش منو جادو کرده
آی جونم آی دلبر
دلم از پیشش پر میزنه
به هر دری در میزنه
به هر خونه سر می زننه
خدا مهربونه یار عاشقونه
دل ما جونه خودش خوب می دونه
بر جون عاشق جدایی گرونه
وای وای وای
عزیزم کجایی آی کجایی دل شیرازیم وای امشو کجای
به خدا مثل دلم شکل دلم پیدا نمیشه هیچ دلی
مثل این دل که شیدا شده پیدا نمیشه هیچ دلی
عشق یعنی کوچه ای دور و دراز با هزاران سختی و شیب و فراز عشق یعنی عطر گل های بهشت عشق یعنی زندگی و سر نوشت ........
...
در دبش ترین کنج دلم با قلم عشق نوشتم
که کسی جز تو به آنجا نبرد راه
مگر در سر او عشق تو باشد
مگر شکل تو باشد
لیکن تو مرا هیچ ندانسته رهیدی
بی گوشه چشمی ز من و عشق اصیلم ببریدی
...
شبا همش به میخونه میرم من سراغ می و پیمونه میرم من
تو این میخونه ها خسته دردم به دنبال دل خودم می گردم
دلم گمشده پیداش می کنم من
اگه عاشقت وای به حالش رسواش می کنم من
یه شب خیمه زدی تو سرنوشتم
منم از عاشقی برات نوشتم
گمون کردی هنوز پر شر و شورم
هنوز عاشقم و خیلی صبورم
شبا همش به میخونه میرم من سراغ می و پیمونه میرم من
تو این میخونه ها خسته دردم به دنبال دل خودم می گردم
دلم گمشده پیداش می کنم من
اگه عاشقت وای به حالش رسواش می کنم
...
عاشقانه بی بهانه مثل باران مخلصانه یا چو شبنم با ترانه همچون احکام شبانه
از پیت من می دویدم صبح وشب در آشیانه
با دلی غرق محبت خالی از کبر نهانه
در طرف های روز روشن در دل دریا نزد بهمن
در حوالی دو شهر پوچ
در کتابی در دل افکار بچگانه
یا نه اینها در مکانی پر ز انوار مهر ، امید
نه دیدم من تو را
نه فهمیدم تو را
لیکن تو گر فهمی مرا
یا گر دیدی مرا
با نشانه با مفاهیم عاشقانه
با راه نشانی خالصانه
خواهشا برقرارم کن جاودانه....
... نصیحت گونه ...
هرگزنگوکه دوست داری اگرحقیقتآ بدان اهمیت نمی دهی... درباره ی احساست سخن نگواگرواقعآ وجود ندارد... هرگزدستی را نگیروقتی قصد شکستن قلبش را داری... هرگزسلامی نده اگر می دانی خداحافظی درپیش است... به کسی نگوکه تنها اوست وقتی درفکرت به دیگری فکرمی کنی... قلبی را قفل نکن وقتی کلیدش را نداری...!
...
رازدوستی درتفاوت قائل شدن میان دوستان است.صداقت را به چاپلوسی وصمیمیت را به لبخندهای تصنعی ترجیح بده 2.رازدوستی دانستن آن است که برای یافتن دوستان صمیمی بایداول خودت یک دوست باشی 3.رازدوستی در توقع نداشتن از دیگری است.نسبت به دیگران آزاده رفتارکن 4.رازدوستی در قسمت کردن شادی ها با دیگران است 5.رازدوستی دراین است که بیشتر گوش کنی تا دیگران را وادار به شنیدن کنی 6.رازدوستی دراین است که درخوشبختی دیگران نه فقط با حرف بلکه با عمل سهیم باشیم 7.رازدوستی دردو
...
هر گاه فکر کردی گناه کسی آنقدر بزرگ است که نمی توانی او را ببخشی.بدان که آن از کوچکی روح توست نه از بزرگی گناه او
...
منبع آلفا پک
دل من هیچ ز اسرار جهان در بر خود دوش نداشت
چون که تیغ جهش و عشق تو بر گوشه ی آن پیدا شد
دل من عاشق شد دل من عاشق و شیدا ست ولی تو
به نظر گاه نگاهت نکنی در برش ای دوست نظر وای چرا؟
من که دیوانه شدم در ره او حال چه باید بکنم با که گویم
روش و عشق خودم را به چه آیین به رخ یار کشانم که خودم هیچ ندانم
مردی و مردانگی هایی کنم تا او نرنجد به هر کنجی رسم
یا به هر معبر به هر جایی رسم یاد تو را در دل کنم باز
من از عشقت جهانی را کنم دیوانه و خود برگدم به کویت
بیا یک شب به عهد عشق دیرین به مستی های هر روز شیرین
دل ما را جوان کن؟ ز اسراری به احوالی دگر کن بیا ما را دگر کن؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!