واقعا بعضی از مردم چقدر خوششانس هستند. کبوتر خوشبختی صاف میاد مینشینه روی شانه آنها. برعکس٬ بعضی از افراد هم خیلی بدشانس هستند و کبوتر خوشبختی صاف فضولات میریزه روی سرآنها.
چند سال پیش که تازه آمده بودم کانادا با یک جوان آس و پاس ایرانی بصورت اتفاقی آشنا شدم که کنار خیابان هات داگ میفروخت. میگفت ساعتی شش دلار میگیره. خیلی دلم برایش سوخت. شمارهاش را گرفتم که اگر کار مناسبی برایش پیدا کردم خبرش کنم. آدم زحمتکش و سادهای بنظر میرسید.
گذشت و گذشت و هیچ ارتباطی بین ما نبود تا اینکه امروز سر چهار راه موقعی که منتظر سبز شدن چراغ بودم دیدم راننده یک ماشین هومر برایم دست تکان میدهد. هرچه دقت کردم راننده را نشناختم. مرا به اسم صدا کرد. جلو رفتم ولی قیافهاش آشنا نبود. تعجب کرده بودم. فکر میکردم اشتباهی گرفته. وقتی خودش را معرفی کرد و گفت همون جوان آس و پاس هات داگ فروش است از تعجب خشکم زد. چه شیک شده بود. باورم نمیشد اینهمه تغییر.
باهم رفتیم قهوهای خوردیم و از او پرسیدم: لاتاری٬ چیزی برنده شدی؟
کلی خندید و جریان پولدار شدنش را تعریف کرد.
ظاهرا یکروز صبح خیلی زود این بدبخت بینوا برای انجام یک کار بانکی وارد محلی میشود که یکی از آن دستگاههای بقول خودمان «عابر بانک» نصب شده بوده و همینکه کارت بانکی اش را وارد دستگاه میکند یک جوان سیاه پوست لوله اسلحه کمریاش را پشت سرش میگذارد و میخواهد مبلغی را از حساب بانکی بیرون کشیده و به او بدهد. این بیچاره فلک زده هم هرچه قسم میخورد که حساب بانکی اش خالی خالی است و فقط میخواسته موجودی اندکش را چک کند٬ مورد قبول جوان سیاهپوست نمیشود. در همین موقع یکنفر دیگر وارد آنجا میشود که قبل از اینکه موفق به فرار شود٬ جوان سیاه پوست سعی میکند او را هم گیر بیاورد و حسابش را خالی کند. ظاهرا بین آن دو درگیری و کشمکش میشود و جوان سیاه پوست هول میشود و شروع به شلیک کردن میکند و بلافاصله پا به فرار میگذارد. هیجکدام از گلوله ها مستقیما به کسی اصابت نکرد مگر یکی از آنها که در اثر کمانه کردن به دیوار سنگی آنجا صاف میخورد به باسن این دوست ایرانی ما.
خلاصه بیچاره را با آمبولانس به بیمارستان میبرند و در آنجا بستری میکنند. فردای آنروز رئیس بانک مربوطه به عیادتش میآید و یک چک یک میلیون دلاری به او میدهد و از او میخواهد موضوع را پیگیری نکند و لطمهای به اعتبار آن بانک نزند.
حالا متوجه شدید وقتی میگم خدا شانس بده٬ یعنی چی؟
ما حتی از مغزمان هم نمیتوانیم پول دربیاوریم درحالیکه باسن بعضیها برایشان پول میآورد. خدا٬ شانس بدهد.
حالا از فردا نروید جلو بانکها خم شوید به امید اینکه گلولهای به ماتحتتان بخورد و پولدار شوید!
من امروز می خوام یک مطلب جالب بنویسم چون به نظر خودم حیف این تجربیات زندگی هست که از بین بره راستش امروز می خواستیم مغازه رو پرده بزنیم من یک چیز جالب از این استاد کار ش یاد گرفتم و اون این بود که این آقا یک بطری نوشابه برداشته و تهشو در آورده بود بعد یک سوراخ هم وسطش زده بود تا می خواست سقف رو سوراخ کنه خاک ها درون این تهی جمع می شد و اطراف رو کثیف نمی کرد خیلی از این کارش خوشم اومد یک نکته دیگه هم تا یادم نرفته بنویسم و اون در مورد این نرم افزار نظر دهی هست که این روز ها مد شده آخه چرا تو ایران همه چیز نباید روی اسلوب باشه چت کنی تبلیغات می کنند وبلاگ بزنی تبلیغات می کنند تو خیابون راه بری یک تبلیغ می دن دست آدم اصلا ایجا کشور تبلیغاته ..........
پیرامون اخلاق و سیر و سلوک
خدا کند گرمی باطنی و اُنس باطنی به قرآن و دین و مقدمات و لوازم دینداری داشته باشیم و کتاب و عترت، ما را کافی باشد، تا حقّانیّت دین نزد ما یقینی گردد. [در محضر بهجت:1/10]
یک نفر باید بیاید تا زمین زیبا شود
یک نفر باید بیاید تا شقایق وا شود
یک نفر باید صداقت را بیاموزد به خاک
در نگاه مهربانش خاک دل دریا شود
یک نفر باید پر پرواز باشد سار را
همزبان و همدم این مرغک تنها شود
آن نفر آری تو هستی تکسوار آسمان
حرمت چشم تو باید شام را فردا شود
من که در خود از فراق یاسمن ها گم شدم
شاید این من در صدای سینه ات پیدا شود
بر گرفته از آثار ارسالی به جشنواره سراسری طوبی
---ــ---ــ ---ــ ---ــ ---ــ ---ــ ---ــ ---ــ ---ــ ---ــ ---ــ ---ــ ---ــ ---ــ ---ــ
باز جمعه شد دوباره دلم بی قراره کیست شوریده او بی سر و سامان روی کیست
یاد دارم که دلم مست و خراب به تو می آیم و هیچ
به طلب خواهی این جو پلید که مرا پوچ کند
من تو را با همه نای و توان می خوانم
تا مگر در افق عشق تو باز
ره تو من جویم
دیگه این روزا همه تو جو و فاز درس خوندن رفتند چون امتحانات نزدیکه اونهایی هم که مثل من دانشجو هستند هم به طور عجیب در این 1 ماه با کتاب هاشون انس می گیرن اما به همه این حرف ها باید اینو بگم که چه قدر بهتر بود ما همیشه مثل این یکی دو ماه امتحانات بودیم