روزی مرد کوری روی پلههای ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو نوشته شده بود: من کور هستم لطفا کمک کنید. روزنامه نگارخلاقی از کنار او می گذشت، نگاهی به او انداخت. فقط چند سکه در داخل کلاه بود. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد.عصر آنروز، روز نامه نگار به آن محل برگشت، و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور از صدای قدم های او، خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته، بگوید که بر روی آن چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده می شد:
امروز بهار است، ولی من نمی توانم آنرا ببینم !!!!!
این داستان به اواخر قرن 51بر می گردد.
در یک دهکده کوچک نزدیک نورنبرگ خانواده ای با81بچه زندگی می کردند. برای امرار معاش این خانواده بزرگ، پدر می بایستی81ساعت در روز به هر کار سختی که در آن حوالی پیدا می شد تن می داد. در همان وضعیت اسفباک آلبرشت دورر و برادرش آلبرت (دو تا از 81بجه) رویایی را در سر می پروراندند. هر دوشان آرزو می کردند نقاش چیره دستی شوند، اما خیلی خوب می دانستند که پدرشان هرگز نمی تواند آن ها را برای ادامه تحصیل به نورنبرگ بفرستد.
یک شب پس از مدت زمان درازی بحث در رختخواب، دو برادر تصمیمی گرفتند. با سکه قرعه انداختند و بازنده می بایست برای کار در معدن به جنوب می رفت و برادر دیگرش را حمایت مالی می کرد تا در آکادمی به فراگیری هنر بپردازد، و پس از آن برادری که تحصیلش تمام شد باید در چهار سال بعد برادرش را از طریق فروختن نقاشی هایش حمایت مالی می کرد تا او هم به تحصیل در دانشگاه ادامه دهد.
آن ها در صبح روز یک شنبه در یک کلیسا سکه انداختند. آلبرشت دورر برنده شد و به نورنبرگ رفت و آلبرت به معدن های خطرناک جنوب رفت و برای 4 سال به طور شبانه روزی کار کرد تا برادرش را که در آکادمی تحصیل می کرد و جزء بهترین هنرجویان بود حمایت کند. نقاشی های آلبرشت حتی بهتر از اکثر استادانش بود. در زمان فارغ التحصیلی او درآمد زیادی از نقاشی های حرفه ای خودش به دست آورده بود.
وقتی هنرمند جوان به دهکده اش برگشت، خانواده دورر برای موفقیت های آلبرشت و برگشت او به کانون خانواده پس از 4 سال یک ضیافت شام برپا کردند. بعد از صرف شام آلبرشت ایستاد و یک نوشیدنی به برادر دوست داشتنی اش برای قدردانی از سال هایی که او را حمایت مالی کرده بود تا آرزویش برآورده شود، تعارف کرد و چنین گفت: آلبرت، برادر بزرگوارم حالا نوبت توست، تو حالا می توانی به نورنبرگ بروی و آرزویت را تحقق بخشی و من از تو حمایت می کنم.
تمام سرها به انتهای میز که آلبرت نشسته بود برگشت. اشک از چشمان او سرازیر شد. سرش را پایین انداخت و به آرامی گفت: نه! از جا برخاست و در حالی که اشک هایش را پاک می کرد به انتهای میز و به چهره هایی که دوستشان داشت، خیره شد و به آرامی گفت: نه برادر، من نمی توانم به نورنبرگ بروم، دیگر خیلی دیر شده، ببین چهار سال کار در معدن چه بر سر دستانم آورده، استخوان انگشتانم چندین بار شکسته و در دست راستم درد شدیدی را حس می کنم، به طوری که حتی نمی توانم یک لیوان را در دستم نگه دارم. من نمی توانم با مداد یا قلم مو کار کنم، نه برادر، برای من دیگر خیلی دیر شده...
بیش از045سال از آن قضیه می گذرد. هم اکنون صدها نقاشی ماهرانه آلبرشت دورر، قلمکاری ها و آبرنگ ها و کنده کاری های چوبی او در هر موزه بزرگی در سراسر جهان نگهداری می شود.
یک روز آلبرشت دورر برای قدردانی از همه سختی هایی که برادرش به خاطر او متحمل شده بود، دستان پینه بسته برادرش را که به هم چسبیده و انگشتان لاغرش به سمت آسمان بود، به تصویر کشید. او نقاشی استادانه اش را صرفاً دست ها نام گذاری کرد اما جهانیان احساساتش را متوجه این شاهکار کردند و کار بزرگ هنرمندانه او را " دستان دعا کننده" نامیدند.
اگر زمانی این اثر خارق العاده را مشاهده کردید، اندیشه کنید و به خاطر بسپارید که رویاهای ما با حمایت دیگران تحقق می یابند
یک روز وقتى کارمندان به اداره رسیدند، اطلاعیه بزرگى را در تابلوى
اعلانات دیدند که روى آن نوشته شده بود: آدیروز فردى که مانع پیشرفت شما
در این اداره بود درگذشت. شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت ١٠
در سالن اجتماعات برگزار مىشود دعوت مىکنیم.آ در ابتدا، همه از دریافت
خبر مرگ یکى از همکارانشان ناراحت مىشدند اما پس از مدتى، کنجکاو مىشدند
که بدانند کسى که مانع پیشرفت آنها در اداره مىشده که بوده است.
این
کنجکاوى، تقریباً تمام کارمندان را در ساعت ١٠ به سالن اجتماعات کشاند.
رفته رفته که جمعیت زیاد مىشد هیجان هم بالا مىرفت. همه پیش خود فکر
مىکردند: آاین فرد چه کسى بود که مانع پیشرفت ما در اداره بود؟ به هر حال
خوب شد که مرد!آ کارمندان در صفى قرار گرفتند و یکى یکى نزدیک تابوت
مىرفتند و وقتى به درون تابوت نگاه مىکردند ناگهان خشکشان مىزد و
زبانشان بند مىآمد. آینهاى درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به
درون تابوت نگاه مىکرد، تصویر خود را مىدید. نوشتهاى نیز بدین مضمون در
کنار آینه بود: آتنها یک نفر وجود دارد که مىتواند مانع رشد شما شود و او
هم کسى نیست جز خود شما. شما تنها کسى هستید که مىتوانید زندگىتان را
متحوّل کنید. شما تنها کسى هستید که مىتوانید بر روى شادىها، تصورات و
موفقیتهایتان اثر گذار باشید. شما تنها کسى هستید که مىتوانید به خودتان
کمک کنید. زندگى شما وقتى که رئیستان، دوستانتان، والدینتان، شریک
زندگىتان یا محل کارتان تغییر مىکند، دستخوش تغییر نمىشود.
زندگى
شما تنها فقط وقتى تغییر مىکند که شما تغییر کنید، باورهاى محدود کننده
خود را کنار بگذارید و باور کنید که شما تنها کسى هستید که مسئول زندگى
خودتان مىباشید. مهمترین رابطهاى که در زندگى مىتوانید داشته باشید،
رابطه با خودتان است. خودتان را امتحان کنید. مواظب خودتان باشید. از
مشکلات، غیرممکنها و چیزهاى از دست داده نهراسید. خودتان و واقعیتهاى
زندگى خودتان را بسازید. دنیا مثل آینه است. انعکاس افکارى که فرد قویاً
به آنها اعتقاد دارد را به او باز مىگرداند.
برای شروع material editor را در 3dsmax باز کنید وبه یکی از قسمت های خالی material رفته و نام آن را به "electron_1" تغییر دهید. سپس به لیست طوماریmap بروید.ما تنظیمات جدیدی را به map های جدید اعمال میکنیم.
بدیهی است که با diffuse map شروع میکنیم.بنابرین diffuse map را انتخاب کنید سپس falloffرا انتخاب کنید و تنظیماتی را که در زیر نشان داده شده به آن اعمال کنید.
حالا به لیست طوماری map برگردید و self-illumination map را انتخاب کنید. ما این map رو میسازیم به طوری که در رندر اثر glowing/illumination داشته باشد. یک falloff map ایجاد کرده همچنین تنضیمات مناسب که در زیر نشان داده شده به آن بدهید.
حالا در مرحله آخر یک bump map ایجاد میکنیم.به لیست طوماری maps برگشته و روی انتخاب کننده ی bump map کلیک میکنیم و یک noise map انتخاب میکنیم و سپس تنظیمات نشان داده شده را به آن اعمال میکنیم.
کنون کار ما تمام شد.این نتیجه ی نهایی من بود(رندر شده با VRay)
امیدوارم که از درست کردن این tutorial لذت برده باشید.