دانشمندى در بیابان به چوپانى رسید، به او گفت : چرا به جاى تحصیل دانش ، چوپانى مى کنى .
چوپان درپاسخ گفت : آن چه خلاصه دانش ها ی مفید است یاد گرفته ام .
دانشمند گفت : خلاصه دانش ها چیست ؟!.
چوپان گفت : پنج چیز است :
1 - تاراستگوئى تمام نشده ، دروغ نگویم .
2 - تا مال حلال تمام نشده ، مال حرام نخورم .
3 - تا ازعیب و گناه خود پاک نگردم ، عیب دیگران نگویم .
4 - تا روزى خدا تمام نگردد به در خانه کسى نروم .
5 - تا قدم به بهشت نگذارم ، از هواى نفس و شیطان ، غافل نباشم .
دانشمند گفت : هرکس این پنج خصلت را داشته باشد از آب حقیقت علم و حکمت سیراب شده است!
ـ---ــ---ــ---ــ---ــ---ــ---ــ---ــ---ــ---ــ---ــ---ــ---ــ---ــ---ــ---ــ---ــ---ــ---ــ---ــ---ــ---ــ---ــ---ـ
داستان ایزاک اسیموف
فقط یه چیز می گم ایزاک یه دنیا می ارزه!
آیزاک آسیموف یا به روایتی اِسحاق عاصِماُف (به روسی Исаак Озимов و بعدها Айзек Азимов) (۲ ژانویه ۱۹۲۰ - ۶ آوریل ۱۹۹۲) نویسندهٔ یهودیالاصل آمریکایی روسی تبار ژانرهای علمی، علمی-تخیلی، فانتزی، وحشت و دکتر در بیوشیمی بود. شهرت اصلی او بیشتر به خاطر سری بنیاد (در ایران سری امپراتوری کهکشانی) است. قوانین سهگانهٔ رباتیک وی از شهرت جهانی برخوردار است و دایرهالمعارف بریتانیکا وی را واضع واژه رباتیک در زبان انگلیسی میشناسد. وی بیش از ۵۰۰ عنوان کتاب در تمام دستههای اصلی ردهبندی دیوی (به جز فلسفه) دارد و سیارک آسیموف ۵۰۲۰ به افتخار وی نامگذاری شده. آسیموف، کلارک و هاینلاین به عنوان سه نویسندهٔ بزرگ ژانر علمی-تخیلی شناخته میشوند.
پرکاری آسیموف حیرت آور بود. او قریب به ۵۰۰ کتاب در دامنه وسیعی از موضوعات، از کتابهای کودکان گرفته تا کتابهای درسی دانشگاهی نوشت. بیشترین شهرت وی شاید به خاطر داستانهای علمی - تخیلی بود و نقش پیشتازانهای در بالا بردن داستانهای علمی - تخیلی از سطح مجلات بیژرفا به سطح فکری مربوط به جامعهشناسی و تاریخ و ریاضیات و علم داشت. آسیموف همچنین داستانهای اسرار آمیز نیز نوشتهاست و کتابهایی در نقد مسائل فیزیک، شیمی، زیست شناسی، اخترشناسی، طنز، شکسپیر، کتاب مقدس و موضوعات زیاد دیگر تالیف کردهاست. نخستین کتاب آسیموف یک داستان علمی - تخیلی به نام «سنگریزهای در آسمان» بود که در سال ۱۹۵۰ انتشار یافت. ۲۳۷ ماه یا تقریباً ۲۰ سال طول کشید تا وی صد کتاب بنویسد که تا اکتبر ۱۹۶۹ به طول انجامید. صد کتاب بعدی، مرحله مهمی از زندگی او بود که در مارس ۱۹۷۹یعنی در عرض ۱۱۳ ماه یا در حدود ۹ سال. نیم به آن رسید یعنی چیزی بیش از ۱۰ کتاب در سال. در دسامبر ۱۹۸۴، فقط پس از گذشت ۶۹ ماه یا کمتر از ۶ سال دیگر وی سیصدمین کتابش را نیز منتشر کرد.
روزی توضیح داد که چگونه به تالیف کتاب رهنمود آسیموف به شکسپیر پرداخت. به گفته او این کار
با نوشتن کتابی به نام واژههای علم شروع شد. وی در این مورد چنین میگوید: «این کتاب من را به واژههای روی نقشه کشاند، از آنجا به کتابهای یونانیان، جمهوری روم، امپراتوری روم، مصریان، خاور نزدیک، عصر تاریک، تشکیل انگلستان و بعد به کتاب واژههای تاریخ، با جستی آسان به کتاب واژههای سفر پیدایش پرداختم که من را به واژههای سفر خروج رسانید. این به کتاب رهنمود آسیموف به عهد عتیق منجر شد و سپس به عهد جدید. لذا چیز دیگری نمانده جز شکسپیر.»
در میان آثار او کتاب «رهنمود آسیموف به علم» یکی از بهترین کتابهایی است که درباره علم برای مردم عامه نوشته شدهاست. این کتاب با عنوان «رهبر علم» و در دو جلد با ترجمه «استاد احمد بیرشک» توسط انتشارات خوارزمی و نیز با عنوان «در جهان علم» با ترجمه «هوشنگ شریف زاده» توسط انتشارات فاطمی به فارسی منتشر شدهاست.
«کناره بنیاد» که از سوی نیویورک تایمز در فهرست بهترین کتابهای پرفروش سال ۱۹۸۲ قرار داشت، دنباله داستانهای تریلوژی بنیاد بود. منتقد ادبی نیویورک تایمز در نقد آن چنین نوشت: «آسیموف بسیار بهتر از ۳۳ سال پیش مینویسد و در عین حال آن شور و حرارت داستان را در ایامی که او و کهکشان جوانتر بودند حفظ کردهاست.» کتاب کناره بنیاد به عنوان بهترین داستان علمی - تخیلی سال ۱۹۸۳ جایزه هوگو را برد. «بنیاد و زمین» (۱۹۸۶)، «در آمدی به بنیاد» (۱۹۸۸) و «پیشبرد بنیاد» (۱۹۸۹) جزو آخرین آثار او محسوب میشوند.
آسیموف خود در مورد آثارش ادعاهای بزرگی نداشت. در مصاحبهای به سال ۱۹۸۴ گفت:«من سعی نمیکنم شاعرانه یا به سبک ادبی عالی بنویسم. میکوشم تا صرفاً ساده بنویسم و خوش اقبالی من این است که چنان واضح میاندیشم که نوشتهام همچون اندیشهام به شکلی رضایت بخش در میآید. من هرگز آثار همینگوی، فیتز جرالد، جویس یا کافکا را نخواندهام. تا به امروز با شعر و رمانهای قرن بیستم غریبهام که بی تردید این امر خود را در نوشتههایم نشان میدهد.»
او ابتدا نوشتههایش را با ماشین تایپ میکرد و بعدها این کار را با واژه پرداز کامپیوتری انجام میداد و همه چیز را فقط یک بار از نو مینوشت. به قول خودش: «اینکه فقط یک بار نوشتههایم را باز نویسی میکنم از سر خودبینی نیست، بلکه مطالب زیادی وجود دارد که میخواهم آنها را بنویسم و اگر با دلدادگی به نوشتهای بچسبم ابداً نمیتوانم چیزی بنویسم.»
البته همه این نوشتنها به آسانی انجام نمیشد. یک بار کتاب کودکانهای را در یک روز تمام کرد، اما کتاب شکسپیر دو سال طول کشید. نوشتن «قتل در ا.ب.اً (۱۹۷۶) کتاب محبوبش و رمانی اسرار آمیز که خود آسیموف یکی از شخصیتهای آن بود هفت هفته طول کشید، اما»خود خدایان" (۱۹۷۲)، داستان علمی - تخیلی که جایزههای هوگو و نبیولا را برد، هفت ماه به طول انجامید. آسیموف کتابهای علمی غیر تخیلی و مقالات زیادی درباره موضوعات گوناگونی نوشت و سرپرستی هیأت تحریریه مجله علمی - تخیلی آیزاک آسیموف که به نام خود او منتشر میشد را عهدهدار بود و نیز به مدت سی و سه سال به طور ماهیانه مقالهای برای مجله «داستانهای علمی - تخیلی و فانتزی» مینوشت، که بالغ بر ۴۰۰ مقاله شده بود.
نوشتن ۱۰ کتاب یا بیشتر در هر سال روال عادی زندگی آسیموف بود، و این پرکاری را حتی پس از حمله قلبی در سال ۱۹۷۷ و سه عمل جراحی کوچک در سال ۱۹۸۳ ادامه داد. خودش میگفت: «من نیکبخت بودهام که با ذهنی پر تکاپو و کارآمد و با قدرتی برای واضح اندیشیدن و توانایی برای ابراز چنان اندیشههایی زاده شدهام.»
آسمیوف بالغ بر ۵۱۰ کتاب در طی چیزی حدود ۷۰ سال نوشت. تعداد قابل توجهی از آثار وی، با فاصله نسبتاً کمی از زمان انتشار، به زبان فارسی ترجمه و منتشر شدند. در دهه ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ هجری شمسی، انتشارات پاسارگاد چندین کتاب از آثار آسیموف را که توسط هوشنگ غیاثینژاد ترجمه شد بود روانه بازار کرد.
ـ---ــ---ــ---ــ---ــ---ــ---ــ---ــ---ــ---ــ---ــ---ــ---ــ---ــ---ــ---ــ---ــ---ــ---ــ---ــ---ــ---ــ---ــ---ـ
داستان زندگی ادیسون
ادیسون در سنین پیری پس از کشف لامپ، یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار میرفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که ساختمان بزرگی بود هزینه می کرد...
این آزمایشگاه، بزرگترین عشق پیرمرد بود . هر روز اختراعی جدید در آن شکل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود .
در همین روزها بود که نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند، آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتا کاری از دست کسی بر نمی آید و تمام تلاش ماموان فقط برای جلوگیری از گسترش آتش به سایر ساختمانها است!
آنها تقاضا داشتند که موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود...
پسر با خود اندیشید که احتمالا پیرمرد با شنیدن این خبر سکته می کند و لذا از بیدار کردن او منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با کمال تعجب دید که پیرمرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روی یک صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می کند!!!
پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او می اندیشید که پدر در بدترین شرایط عمرش بسر می برد.
ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سر شار از شادی گفت: پسر تو اینجایی ؟ می بینی چقدر زیباست؟!! رنگ آمیزی شعله ها را می بینی؟!! حیرت آور است!!!
من فکر می کنم که آن شعله های بنفش به علت سوختن گوگرد در کنار فسفر به وجود آمده است! وای! خدای من، خیلی زیباست! کاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می دید. کمتر کسی در طول عمرش امکان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت! نظر تو چیست پسرم؟!!
پسر حیران و گیج جواب داد: پدر تمام زندگیت در آتش می سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله ها صحبت می کنی؟!!!!!!
چطور میتوانی؟! من تمام بدنم می لرزد و تو خونسرد نشسته ای؟!
پدر گفت: پسرم از دست من و تو که کاری بر نمی آید. مامورین هم که تمام تلاششان را می کنند. در این لحظه بهترین کار لذت بردن از منظره ایست که دیگر تکرار نخواهد شد...!
در مورد آزمایشگاه و باز سازی یا نو سازی آن فردا فکر می کنیم! الآن موقع این کار نیست! به شعله های زیبا نگاه کن که دیگر چنین امکانی را نخواهی داشت!!!
توماس آلوا ادیسون سال بعد مجددا در آزمایشگاه جدیدش مشغول کار بود و همان سال یکی از بزرگترین اختراع بشریت یعنی ضبط صدا را تقدیم جهانیان نمود. آری او گرامافون رادرست یک سال پس از آن واقعه اختراع کرد.
ای ولا
خیلی با حال و مفید بود
من که تا حالا نشنیده بودم اینو
مطالب جالبی دارین با اجازتون من یکیشو تو وبلاگم البته با درج نام و لینک شما گذاشتم. اگه دوست داشتین به من سر بزنیدو اگه مایل به همکاری و تبادل لینک بودین تو قسمت نظرات وبلاگم برام ینویسید.
ممنون