دوست داشتم تمام دوست داشتنی ها را تقدیم تو می داشتم
دوست داشتم کسی می آمد از چله ی غیب دوست داشتم
یاران همیشه به پا خیزید آن مهدی موعود می آید
آنانکه امام را پذیرفتند اسلام قیام را پذیرفتند
شب بود وغم و سکوت و سنگینی سنگین خوابان اسیر خود بینی
شب بود و کویر کوفه در پرگار صد باغ پر از شکوفه در پرگار
این حلقه ننگ تنگ تر می شد دامان زمین ز ننگ تر می شد
نا گاه زمین ستاره باران شد رعدی زد و آتشی نمایان شد
از چله ی غیب آرشی آمد تیری شیری کمانکشی آمد
پیری که دلش جوان تر از ما بود بر ما هم مهربان تر از ما بود
از پشت کمانی اش کمان برداشت آنگاه که سر به آسمان برداشت
بر شانه ابر ماه را می دید پایان شب سیاه را می دید
با ما سخن از اشاره ها می گفت از سوختن ستاره ها می گفت
آن پیر قلندر جمارانی می گفت ز روزهای طوفانی
می گفت قبور کار مردان است آتش در راه ره نوردان است
وانگهی .............. عشق تویی عشق تویی ..........